آلوچه ی مامان و باباش

هفته پانزدهم مامان و پرتقال خوشمزه

سلام به یکی یه دونه خودم چطوری عزیزم ؟ خوبی ؟ خوشگلم فردا میریم دکتر ، ایشالله که همه چی عالی باشه . این هفته هم با خوبی ها و بدی هاش گذشت ، عزیزدلم از 5 شنبه خیلی شما رو حس نمیکنم و نمیدونم این نشونه خوبیه یا بدیه ، فردا میریم دکتر همه چی مشخص میشه . دوستت دارم جاتو سفت بچسب و بدون تو این دنیا خیلی ها برای دیدنت لحظه شماری میکنن و منتظرتن یه دنیا بوووووووووووووووووووووووووووس
13 بهمن 1392

هفته چهاردهم لیمو شیرینم

سلام فدای چشمات بشم  خوبی عسلکم ؟ خوش میگذره عزیزدلم ؟ آلوچه یه قری پشتکی تکونی به خودت بده مامانی ، دلم میخواد حست کنم . البته یه چند هفته ای میشه که بعضی وقتا میای کنار نافم و خودت رو سفت میکنی ، بعد من سرفه میکنم و شما میری ، بامزه اس نه ؟ این هفته که گذشت صد روز از اومدنت تو دلم گذشت ، ایشالله صد سال عمر کنی شیرین تر از لیمو شیرین . خوشگلم 14 بهمن وقت دکتر دارم که سونو ان تی شما رو نشون بدم . حالا بریم سراغ کادو های شما اول اینو بگم که بعضی از این کادوها قبل از بودن شما دریافت شده  بعضی هاش هم بعد از تشریف فرمائی شما ، همشون هم برای هردومون خیلیییییییییی ارزش دارن ، مگه نه مامانی ؟ اول از همه کادوی مامانی ( مام...
7 بهمن 1392

هفته سیزدهم مامان و هلو

سلام کوچولوی شیرین مامان چطوری عزیزدلم ؟ این هفته هم گذشت ولی مامان از دل درد و کمر درد خیلی خیلی اذیت شد ، یه شب به حدی رسید که زنگ زدم لیبر بیمارستان ، گفتند استراحت زیاده زیاد ، ما هم رخت و لباسمون رو جمع کردیم اومدیم خونه مامانی  خلاصه بیشتر هفته رو خونه مامانی بودیم ، البته هنوزم هستیم . اینم دلیله دیگه ای برای بد قولی مامان ، بازم این هفته عکس نداریم ، ای مامان خانومه تنبل ( صدای آلوچه ) جیگر طلا 3 ماهه اول خدا رو 100000000 مرتبه شکر به خیر و خوشی تموم شد  ، ایشالله که تا آخرش به سلامت بریم و به موقع و تپلی بپری بغلم خوشگلم . این هفته قد یه هلو بودی تازه من مطمئنم شما از هلو هم خوشمزه تری قند عسلم . دوستت دا...
29 دی 1392

هفته دوازدهم الو قطره طلا و مامان

سلام عشق هفت سانتی مامان خوبی قشنگم ؟ هفته قبل مامان رفت سونو و شکل ماه شما رو دید . عزیززززززم ماشالله چقدر بزرگ شده بودی . دکتر اول شما رو نشونمون داد بعدم صدای قلب شما رو گذاشت صداش مثله دویدن یه اسب کوچولو بود . بعدم قد و پشت گردن شما رو اندازه گرفت اما تا اومد تیغه بینی رو اندازه بگیره شما پشتت رو به دوربین کردی.حالا دکتر با اون دستگاه ضربه های کوچولو به دل مامان میزد تا شما برگردی . اگه گفتی شما چیکار کردی؟ 1- سریع برگشتی 2-برنگشتی 3-پشتک زدی 4- همون طور که پشتت به ما بود شروع کردی به قر دادن بعلههههههههههه درسته گزینه  4 . عزیزم انقدر با مامانی خندیدیم قرتی شدی رفت.  هنوزم یادم میوفته دلم برات ضعف میره عزیز...
22 دی 1392

هفته یازدهم لیمو ترش مامان

سلام گوگولی مامان چطوری ؟ خوش میگذره ؟ همه چی خوبه ؟ این هفته هم گذشت عزیزم ، یه کم سردرد و دل درد داشتم ، یه عالمه هم تهوع و ... آلوچه ی مامان فردا میرم سونو گرافی که شکل ماهتو ببینم ، خیلی استرس دارم خیلی . امیدوارم همه چی خوب باشه و رشدت نسبت به هفته ات کامل باشه . میخواستم برات کلی عکس بذارم از کادوهایی که همه به شما دادن ، اما خیلی استرس دارم و زیاد حوصله ندارم مامانی جون ، قول میدم هفته بعد برات بذارم . برم تا بیش از این انرژی منفی ندادم . دوستت دارم عزیزم خواهش میکنم خوب رشد کن و سالم و به وقتش بیا بغلم خوشگلم .
15 دی 1392

هفته دهم گوجه برغونی

سلام عزیز مامان چطوری خوشمزه ؟ این هفته هم الهی شکر به خیر و خوشی گذشت . یه خبر خوب نی نی دوست مامان دنیا اومد یه گل پسره ، انقدر ماهه ماشالله ، باید بیای ببینیش منم فعلا عکسشو دیدم اما زودی میرم از نزدیک ببینمش . شما چه خبر ؟ بزرگ شدی مامان جون ؟ این هفته مامان هر روز تهوع و ... داشت ، گناه دارم یه کم هوامو داشته باش خب ؟ این هفته خاله سرما خورده بود شدید ، واسه همین ما دو تا برای خونه مامانی ممنوع الورود شدیم . نگران نباش خاله خوشگلت خوب شده الهی شکر . مواظب خودت باش کوچولوی من . عاشقتیییییییییییییییم
7 دی 1392

هفته نهم مامان و زیتون کوچولو

سلام قربونت برم من خوبی خوشگلم ؟ این هفته هم داره تموم میشه به امید خدا ، چه خبرا مامی ؟ دکتر برای 16 دی برات غربالگری نوشت ، ایشالله همه چی خوب باشه . راستی آلوچه جونم دختر خاله مامان نی نی داره هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا اما از شما 2 هفته کوچولو تره ، شما بزرگ تری قربونت برم . آخه شما که اندازه زیتونی مگه میشه از کسی بزرگ تر باشی؟ عزیزم به قدت که فکر میکنم قند تو دلم آب میشه . قشنگم شب یلدات مبارک باشه عزیزدلمممممممممم ایشالله شب چله بعدی بیام همینجا عکستو بذارم که تیپ زدی داری میری خونه مامانی . مامان فدای چشمای شما بوووووووووووووووووووووووس
30 آذر 1392

هفته هشتم تمشک مامان

سلام به جیگر مامان عزیز دلم خوبی ؟ این هفته خیلی زود گذشت ، ایشالله همش همین طوری بگذره شما زودی بیای بغلمون . خوشگلم فکر کنم شما هویج و انار زیاد دوست نداری باشه مامان جون نیازی به این همه شلوغ بازی نیس ، چشم دیگه نمیخورم . فردا میرم دکتر مامان جون احتمالا دکتر به سری آزمایش برای اطمینان از سلامت شما میده . راستی یه سوال آلوچه جونم چرا انقدر پرتقال دوست داری ؟ مامان چیزای مختلف بخواه ، آخه من چقدر پرتقال بخورم . نکنه هوای باباتو داری ؟ نمیخوای زیاد به دردسر بندازیش ؟ آره ؟ بله دیگه باید حدس میزدم وقتی همه عادت های غذائیم مثله بابا شده معلوم شما طرفداره بابایی . قربونت برم من مواظب خودت باشیا  عشقه منی ...
24 آذر 1392

هفته هفتم بلوبری ما

سلام گل 1 سانتی متری من چطوری عزیزم ؟ 2 شنبه رفتم سونوگرافی مامان جون ( سونو گرافی آتلیه شما نی نی هاس ) عکس شما رو دکتر نشونم داد ، قربونه قد و بالات برم عزیزم اولین عکس تکی تو انداختی ، خیلی خوش عکسی عزیزم خیلی دکتر گفت قلب شما میزنه اما نذاشت من بشنوم اما مامان جون هفته قبل اتفاق های بد هم افتاد همش قطره های قرمز ، همش اشک مامان این قطره ها خیلی بدجنسن هر وقت دیدیشون محکم تر دل مامان رو بچسب ، قول بده ! دکتر برای اخراج این قطره ها از پیش من و شما یه سری آمپول داد. شما رو سپردم دست خدا ، جاتو محکم بچسب . راستی مامان جون این عکسته اون کوچولو سفیده شمایی ، اون سیاه که پشت شماس ساک بارداریه بند انگشتی من ساک به...
15 آذر 1392