چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دو تا چشمام بارون شبونه کرده
127 روز آشفتگی
اخرین شب حضور ماهت تو دل من
سلام عزیزم دخترم نمیدونم از کجا شروع کنم اما یه روز میام تمام اتفاق های از یکشنبه تا امروز رو برات مینویسم. فقط این و بدون که تا چند ساعت دیگه با لطف خدا توی بغلمی. خدا دخترم رو حفظ کن و دوستای خوبم دعامون کنین. عزیزدلم مثله همیشه شجاع و قوی باش ما این مشکل رو هم از سر میگذرونیم باهم . دوستت دارم و ما قوی هستیم .
نویسنده :
مامان آلوچه
2:51
هفته سی و هفتم تره فرنگی ما
سلام عشقم چطوری خانوم کوچولو؟ عزیزم فقط 15روز دیگه مونده تا شما بپری بغلمون.خوشگلم 5شنبه با بابا رفتیم برات گهواره و البوم و... گرفتیم مبارکت باشه ایشالله. عزیزم هفته دیگه عکسای سیسمونیت رو میذارم.امروز بابا رفت عکس هامون رو از اتلیه گرفت خیلی خوشگل افتادی دختر خوش عکسم.روزی که رفتیم عکس بندازیم نور فلاش بیدارت کرده بود و کلی تکون میخوردی به بابا گفتم نی نی هم میدونه داریم عکس میگیریم میخواد خوب بیوفته. فدات بشم من. هفته پیش یادم رفت بگم شما اصلا اجیل و لبنیات دوست نداری و نمیذاری من بخورم.عشقم دوشنبه وقت دکتر داریم و اگه دکتر اجازه بده سه شنبه میریم ارایشگاه من موهامو برای تشریف فرمایی شما رنگ کنم. دوست دارمممم فراووووووووون...
نویسنده :
مامان آلوچه
0:37
هفته سی و ششم نارگیل و مامان
سلام دختر نازم چطوری طلا خانوم ؟ عزیزدلم 5 شنبه رفتم برای آزمایش خون ، خانمی که آزمایش میگرفت کلی استرس بهم داد و گفت زمان ناشتاییم زیاد و اگه دیابت داشته باشم نشون نمیده ، خلاصه کلی همه خانواده استرس کشیدیم تا دیروز جواب آزمایش رو گرفتم و دیدم قند خونم حداقله و دکتر هم بهم گفت که هیچی نیست . خوشگلم دکتر 30 تیر بهم تاریخ زایمان طبیعی داد و فقط 20 روز دیگه مونده ، میشه بازم خواهش کنم عجله نکنی ؟ دردونه من امروز میخوام برات از اول بارداری تا الان رو بگم که چه اتفاق های خوب و بدی رو پشت سر گذاشتیم تا بدونی مامان چقدر با زحمت شما رو حفظ کرد و شما ماشالله چه دختر قوی هستی . بهترینم پارسال همین موقع ها بود من باردار شدم و تو هفته 6 ...
نویسنده :
مامان آلوچه
12:49