آلوچه ی مامان و باباش

هفته سی و ششم نارگیل و مامان

1393/4/10 12:49
نویسنده : مامان آلوچه
388 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نازم

چطوری طلا خانوم ؟

عزیزدلم 5 شنبه رفتم برای آزمایش خون ، خانمی که آزمایش میگرفت کلی استرس بهم داد و گفت زمان ناشتاییم زیاد و اگه دیابت داشته باشم نشون نمیده ، خلاصه کلی همه خانواده استرس کشیدیم تا دیروز جواب آزمایش رو گرفتم و دیدم قند خونم حداقله و دکتر هم بهم گفت که هیچی نیست .

خوشگلم دکتر 30 تیر بهم تاریخ زایمان طبیعی داد و فقط 20 روز دیگه مونده ، میشه بازم خواهش کنم عجله نکنی ؟

دردونه من امروز میخوام برات از اول بارداری تا الان رو بگم که چه اتفاق های خوب و بدی رو پشت سر گذاشتیم تا بدونی مامان چقدر با زحمت شما رو حفظ کرد و شما ماشالله چه دختر قوی هستی .

بهترینم پارسال همین موقع ها بود من باردار شدم و تو هفته 6 نی نی سقط شد ، خیلی غصه خوردم خیلی گریه کردم ، بعد از 2 ماه استراحتی که دکتر داده بود ، خدای مهربون توی ماه مهر شما رو تو دلم گذاشت وای که عجب روزی بود ، من تا متوجه حضور ماه شما شدم از کارم استعفا دادم و با هم کلی استراحت کردیم تا جای شما محکم شه ، اون اوایل یه بار زمین خوردم ، لک میدیدم ، درد داشتم ، بعد سونو ان تی دادم و تا جوابش از آلمان بیاد کلی استرس کشیدم ، بعد عفونت شدید کردم ، کلیه درد وحشتناک گرفتم ، 2 شب بیمارستان خوابیدم ، بعد باباییم فوت کرد ، فشارخونم بالا رفت ، تو این هفته های آخر به شدت بالا میاوردم ، آخریش هم همین مشکوک به دیابت بودنه ، هردومون قوی بودیم و همه این مشکلات رو گذروندیم ، کمک کن بقیه راه رو هم به سلامت بریم عزیزم .

مامان جون اولین ویارونه من نون و پنیر و هندونه بود ، بعد دوتایی عاشق پرتقال و لواشک شدیم ، شیرینی و بستنی و کتلت و کوکو و هویج و انار و غذاهای پر ادویه و رب اصلا دوست نداشتیم و از همون روزهای اول دل جفتمون گوجه سبز و چاقاله بادوم میخواست .

همه این ها رو برات نوشتم تا یادمون نره و روزهای عاشقانه دو نفره مون ثبت شه .

راستی دخترم ساک بیمارستانمون رو هم جمع کردم .

لطفا تا آخر 40 هفته بمون و سالم و سرحال و به موقع بیا .

دوستت دارم بیش تر از تمام دنیا .

پسندها (3)

نظرات (5)

مامان ساجده
10 تیر 93 13:30
مبارکا باشه انشاالله که به سلامتی نی نی کوچولو بیاد تو آغوش مامان مهربونش
مامان آلوچه
پاسخ
سلامت باشین ممنون
ava
11 تیر 93 4:01
من بیصبرانه منتظرتونم الهی قربونه جفتتون برم
مامان آلوچه
پاسخ
خذا نکنه
پرتو
14 تیر 93 9:34
سلام عزیزم خدا رو شکر که دیگه چیزی تا آغوش گرفتن فرشتت نمونده دوستم ، واقعا به این همه استقامتت تبریک میگم عزیزم با خوندن نوشتت خیلی متاثر شدم و از صمیم قلبم برات دعای خیر میکنم که زایمانت به بهترین نحو و راحتی انجام بگیره و خدا فرشته کوچولوت و هزار سال در پناه خودش سالم حفظ کنه مواظب خودت و کوچولوت باش گلم
مامان آلوچه
پاسخ
سلام عزیزم ممنونم و منم دعا میکنم تمام این روزها قسمتت بشه.بارداری سخته خودت میدونی اما خیلی خیلی شیرینه.خدا این روزهای شیرین رو قسمتت کنه ایشالله.
مامان حبه قند
14 تیر 93 21:58
وای خدا پس اومدنش نزدیکه و شما میخوای طبیعی زایمان کنی آفرین چه شیر زنی هستی.
مامان آلوچه
پاسخ
خیلی نزدیکه.اخه از سزارین بیشتر میترسم.تا ببینم خدا چی میخواد. نیروانا جون رو ببوس
مامان راضی
15 تیر 93 13:06