آلوچه ی مامان و باباش

من خود به چشم خويشتن ...

سلام آلوچه جونم خوبی عمرم ؟ مامان خوب نیست نمیدونه چرا ولی دیگه کم آورده . بابا رو هم دیگه کلافه کرده دلش پر غصه اس . کاش بودی. کاش مونده بودی پیشم.     اي ساربان آهسته ران، کارام جانم مي رود وان دل که با خود داشتم، با دلستانم مي رود من مانده ام مهجور از او، بيچاره و رنجور ازو گويي که نيشي دور ازو، در استخوانم ميرود گفتم به نيرنگ و فسون، پنهان کنم ريش درون پنهان نمي ماند که خون، بر آستانم مي رود محمل بدار اي ساروان، تندي مکن با کاروان کز عشق آن سرو روان، گويي روانم مي رود او مي رود دامن کشان، من زهر تنهايي چشان ديگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم مي رود برگشت يار سرک...
6 مهر 1392

سلام به روی ماه نی نی ناز خودمون

سلام عزیزتر از جونم این اولین یادداشتم واسه شماس . نمیدونم از چی بگم و از کجا شروع کنم . عزیزکم مامان و بابا 4 ساله با هم ازدواج کردن ، 3 ماهی هم هست که جای خالی شما رو به شدت تو زندگیشون حس میکنن . یه نی نی هم ماه پیش اومد تو دل مامان ، اما زود پشیمون شد و دوباره فرشته شد و رفت تو آسمونا پیش خدا . اما شما زود بیا ، بیا و بمون پیشمون . این روزها خیلی خیلی کم داریمت .
29 شهريور 1392